محل تبلیغات شما
یه روز طبق معمول هر روز ساعت 2و 40 دقیقه رفتم دنبال امیررضا مهدآریا.بعد به مربی گفتم که امیررضا رو بیاره وقتی امیررضا رو آورد داشتم کفششاشو میپوشید که مامان یکی از بچه ها اومدبعد گفت عسل(اسم دخترش) رو بیارن.امیررضا هم یهو گفت اااااااه این عسل رو بگیری با مربا بخوری وووووووووووووووی مردیم از خنده چی بچه ای اینخخخخخخخخخخخخخ.

رویاهای پسر مامانی

خاطرات کلاس اولی پسر نازم

خاطره قشنگ من و پسر ناااازم

رو ,امیررضا ,روز ,مامان ,بچه ,عسل ,امیررضا رو ,این عسل ,اااااااه این ,عسل رو ,بگیری با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

NEWS.......NEWS